به بسم الله الرحمن الرحیم است که عارف در مقام کُن مقیم است (1)
الهی، سر در راه سردار دادن آسان است و دل به دست دلدار دادن دشوار، که آن جهاد اصغر است و این اکبر. (2)
تصمیم گرفتم که این بار به عنوان تحفه ای نورانی، مناجاتی از حضرت ابوالفضائل علامه حسن زاده آملی را که در یکی از نامه های کتاب نامه ها بر نامه ها آمده است، تقدیم محضرتان کنم:
وقتی این شوریده را شور و نوایی بود و به زبانی که داشت می گفت: ای که مرا بدین حسن و بها آفریده ای و چنین جمال و جلال داده ای مرا به سوی خود بدار.
ای که همه از تو پدید آمدند و به فرمان تو درکارند و در راه خود استوارند این آفریده ات را در کار و راهش هشیاری و استواری ده.
ای که خورشید را چراغ ایوان این جهان و ماه را شمع شبستان آن گردانیدی، دیدگانم را به نور جمالت فروغ ده و دلم را از تاریکی نادانی برهان.
ای که قندیل های ستارگان را در سقف این گنبد مینا چنین آراستی قندیل قلبم را آویخته به محبّت ذات پاکت بدار.
ای که چشم و گوش و دل و زبانم داده ای، نعمت دیدار خود عطام فرما.
ای آفریدگارم دستم را بگیر تا تنها تو را ببینم و سخن از تو بشنوم و دل به تو بازم و زبان را به یاد تو گویا سازم.
ای آفریدگارم خواهم بگویم نمی دانم چه بگویم؟ و خواهم بجویم نمی دانم چه بجویم؟ این قدر دانم باید گویای تو و جویای تو بود.
ای آفریدگارم طبیب برای دردمندان است، اگر تو دردم را دوا نکنی و امیدم را روا نکنی به کجا روم.
آفریدگارم چگونه آفریننده از آفریده غافل است؟! و از وی دور! مرا در حضور بدار و بیداریم ده! اگر آفریننده را خواب در رباید نگهدار آفریده کیست؟ دانم که تو را خواب و پینگی (3) ناید، خواب و خوراک در تو راه ندارد و هر که را خواب و خوراک کمتر است به تو نزدیک تر است، مرا به خود نزدیک گردان، تو دومی نداری، تنهایی، مرا به تنهایی خوی ده تا رنگ تو گیرم که تو خوبی و باید به خوبی تن در داد.
آفریدگارا! برای خودم نابودی نمی بینم و هستم که هستم و هستم که هستم « که » و « تا » و « الی » و « حتّی » با بودم سازگار نیست یاریم فرما تا در این کشتزار پاک بلد طیّب تخم نیکبختی برای ابدم بکارم و در این بازار گرم « رجالٌ لاتُلهیهم تجارةٌ وَ لابیع عَن ذِکر الله » (4) سرمایه ای تحصیل کنم که به کارم آید.
آفریدگارا! در این دل شب با تو عهد بستم که دهن به هرزه نگشایم، و سخن بیهوده نگویم و در هر کاری جز خشنودی تو نخواهم و در هر حال جز راه تو نپویم.
آفریدگارا! من جهان را دریای بیکرانی می بینم و خودم را موجی از دریا، وه چه دریایی و چه دریایی؟ وه چه موجی و چه موجی؟ این همه افواج امواج چه می کنند؟ مرا به زبان آنها آشنایی ده و مرا از من رهایی ده، خوشا آنانکه نه جهان می بینند و نه امواج.
آفریدگارا! جانم را به سوز و گداز بدار! و زبانم را به راز و نیاز.
آفریدگارا! من کیستم؟ من چرا از خود می ترسم؟ از کی بپرسم من کیستم؟ جز تو کیست تا حلّ این معما کند و این گره بسته را وا کند؟
آفریدگارا! از پشه آن قدر اندیشه دارم که از پیل و از مور آن اندازه که از اژدهای دمان و از کرم شب تاب همان که از آفتاب، چیست که عجیب نیست، رستنی ها همه حیرت آور، حیوانات همه مهیب، کوهها همه عجیب، دریاها همه سهمگین، ستاره ها همه دلربا و جان فزا، این همه از کجا پیدا شدند، اصلشان چه قدر زیبا خواهد بود؟ و چه قدر بزرگ و توانا خواهد بود؟ همه علمند و شعور، همه در زمزمه مدح و ثنای تو، همه سر به آستان تو نهاده اند، این چه شوکت و سلطنت است و اسن جبروت و عظمت.
آفریدگارا! جسم و جانم داده ای، گوش و زبانم داده ای، نطق و بیانم داده ای، ندانم چی به من نداده ایف توفیقم ده تا این همه نعمت ها را کفران نکنم چه از شکر آنها عاجزم و کسی از عهده شکرت برنمی آید!!
الهی، به نیروی خِرَد دریافتم که شیرین تر از کلام تو کلامی نیست، سرّم را به اسرار آن آشنا گردان!
آفریدگارا! پادشاهی تو را نتوان به سلطنت و قدرتی تمثیل کرد که اینها سایه اند هر که به پادشاه نزدیک تر است خشیت او بیشتر است به عظمت پشه گان و مورچه گانت سوگند می دهم که خشیتم ده، ای که یحیی را در صبا، حکم بخشیدی و درباره او فرموده ای « آتیناهُ الحُکمَ صبیّاً » (5) و عیسی را در کودکی گویا کرده ای که « انّی عبدالله » (6) گفت، حسن بن عبدالله چهل و چهار ساله را حکم و زبانی ده.
آفریدگارا! غبطه فرستادگانت را می خورم که وقف تو بودند و از ملائکه عالین لذّت می برم که مات تو اَند، این آفریده را به خود واقف گردان تا وقف تو و مات تو شود.
آفریدگارا! تو پاکی و پاکانت به سویت راه دارند، یاریم کن تا همواره تن و جانم پاک باشد.
آفریدگارا! جهان را بهشت می بینم و از زیبایی آن لذت می برم جمال تو که جهان آفرینی تا چه اندازه دلنشین خواهد بود.
آفریدگارا! می بینم که همه چشم گشوده اند مرا می بینند و از من آگهی دارند از روی آنها شرم دارم تا چه رسد از روی تو.
آفریدگارا! مرا به سجده های طولانی مدد فرما و شب زنده داریم ده، که نوای سحر دلسوختگان از نغمه های بهشتی گیراتر است.
(2): از الهی نامه حضرت علامه
(3): چُرت، فرهنگ عمید
(4): سوره نور، آیه 37 – مردانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از یاد خدا غافل نمی کند.
(5): سوره مریم، آیه 12 – به یحیی در کودکی حکم بخشیدیم.
(6): سوره مریم، آیه 30 – من بنده خاص خدایم.